در جاهای مختلف از جمله دانشنامه های مجازی ، وبلاگ ها ، کتاب ها و دست نوشته ها ، روی نام و هویت ش چوب حراج زده اند .
اگر همینطور پیش برود، ممکن است نسل بعدی به استناد همین نوشته ها از وی رعنای دیگری بسازند (1) . برای قصه رعنایی که در همین جا اتفاق افتاده است و سابقه اش نیز به یکصد نمی رسد ، صد اتفاق مختلف سابقه زده اند .
نام اشکلک نیز آنطوری که در بعضی جاها دیده ام نه مربوط به آشوریان ، ساسانیان و اشکانیان ... است (2) و نه به مفهوم آنچه که در کتاب فرهنگ دهخدا و معین و عمید و ... امده است ، می باشد (3) . همیشه حوصله کافی برای شنیدن حرفهای تکراری سالخوردگان ده را داشته ام (4) . این نوشته نیز تنها بازگویی شنیده هاست .
لازم نیست بر ژست مُد روز - نه به واقع - و مشابهت تصادفی واژه ، برایش قصه غمگنانه ببافیم و مویه بی مایه سر دهیم . یا بر قصه از پیش طرح شده ، در تعمید تلویحی تاریخ مصرف گذشتگان ، داده های تحقیقی بکاریم .
تحقیق یک چیز است و روایت ، چیزی دیگر . کار تحقیقی یا روش علمی جستجوی واقعیت ، قواعد مشخصی دارد . توضیح عینیت وقوع یک واقعه برای گذشته نگاری ضروری است . دیگر اینکه بدون پیشداوری و جهت ورزی روی داده ها ، بررسی و نتیجه گیری کنیم .
گذشته قرار است چراغ راه آینده باشد ، نه اینکه با فانوس امروزی به راه گذشته بزنیم . حالا که راه پیش بسته است ، آنقدر پس نرویم که از آن سو پرت شویم . پسا شوکت و دادگری نوشیروان را بچه های مزدک خوب بخاطر دارند (5) . اگر چوپان ابله بداند که بدون گوسفند دیگر چوپان نیست ! گوسفندان نیز از ترس به داومان گرگ نخواهند رمید .
در هر صورت اگر اشک ی هم به گیلان سرازیر شده باشد ، مسلماً به محله ما ، لک نزده است .
پیشینه و قصه آباد کردن اشکلک در پای صحبت پیران امروز ده ، به نقل از پدرانشان شنیدنی است . زمان زیادی نیست که این بیشه آباد شده است . در نگاهی به تخریب خانه های کاه گلی قدیمی این ده ، راز نهفته نام اشکلک ، در چوب زیگال های بکار رفته در آن به روشنی پیداست . ابزارکار قدیمی بجا مانده نیز منابع اقتصادی ساخت یا منابع بصرفه ساخت را به خوبی نشان می دهند . اینکه چه چیز فراوان بوده و ساخت با آن ارزان تر تمام می شده است . در گشت و گذاری به نواحی قدیمی تر این ده ، دیده می شود که نام بیشتر آنها بر پایه نشانه ها ، رخداد های طبیعی و فعالیت کاری و نه بر اساس رویداد های اجتماعی یا سیاسی رقم خورده اند . (6)
به هرحال همانطوریکه خرته سره یا خورته سره ، خورتاب سرا شد (7) ، البته بعد از کسوف (خور گرفتگی) و نیز چوردوم خودمان که چپردم شد (8) بر سیاق قصیده گاب شیون فومنی یادش بخیر (9)، این ده ما هم کیشکله بود که به اشکله و سرانجام اشکلک شد . این ده ما هم کیشکله بود که به اشکله و سرانجام اشکلک شد .
پسوند کله برای انبوهه بکار می رود (10) مانند توسه کله ، نارنج کله و... .
کیش یا شیشار نیز همان شمشاد است مانند کیش خال یا جاروی بافته شده از ریزشاخه های شمشاد و . . .
واژه کیش کله یا کیشکله نیز اشاره به مکانی دارد که دارای شمشاد فراوان است . البته امروزه توی جنگل هم به زحمت می توان کیش و شاغوز و ... پیدا کرد ! شاید از ابتکارهای محیط زیست باشند (11). اما در دهه سی و چهل آنقدر بود که اسباب بازیهای کمان ، شمشیر ، رزین دوخاله و حتی وروره ی ما را تامین بکند (12) . بدل شلاق قیش بازی ما باشد (13) . پوشش یا پرچین آو وگیر یا آو لک خانواده ها باشد (14) . دازدومه ، خویه دومه ، داک ، کچک و حتی گاجمه و.... کشاورزان باشد (15) . هنوز هم می توان رد پایش را در چالباغ ، آوجار باغه ، توسه کله ، لاته و . . پیداکرد (16) .
بهرحال هرچه باشد شیشاربوله بادوام تر از توسا کونه یه ( است) ! (17)
گذر از نام کیشکله به اشکلک نیز فرآیندی دارد که اهل زبان و آوا شناسی می توانند با بررسی میدانی روی نواحی مانند شاغوز لات ، خورته سره ، بزگه یا بزگاه ، چوردوم و . . . که هنوز هم به همین اسم "خوانده " می شوند و بنام شبخوس لات ، خورتاب سرا ، بزکویه ، چپردم و .. " نوشته " می شوند تا حدی پاسخ این پرسش را بیابند .
همین نوشته نیزکه به خط و زبان فارسی اما به فرهنگ و ادب گیلکی می زند ، تا اندازه ای دگردیسی (دگردسن ی- سیر دگرسان پذیری) کلمات گیلکی به فارسی را در خود دارد .