3_ اشکلک در فرهنگ لغات دهخدا ، معین ، عمید
لغت نامه دهخدا
اشکلک . [ اِ ک ِ ل َ ] (اِ) آلتی است از چوب که لای پنجه ٔ دزدان گذارند و فشار دهند تا از درد عاجز شوند و دزدی را بروز دهند. مثال : دیشب در اداره ٔ نظمیه دزدی را اشکلک کردند، هزارها تومان مال دزدی بروز داد. (فرهنگ نظام ). آلت شکنجه . (فرهنگ ضیاء). شکنجه ای با فروبردن تراشه ٔ نی میان ناخن و گوشت یا نهادن چوب در فرجه های انگشتان و فشردن . و این گونه شکنجه در روزگار استبداد متداول بود. || اشکلک خیمه ؛ پَل . چوب که به زمین فروبرند و طناب خیمه بدان بندند. || دسته ٔ طنابین جوال که گاه قپان کردن قلاب در آن افکنند. || در تداول بهبهان ، دام . تله .
[ اِ ک َ ل َ ] (اِخ ) دهی است جزء
دهستان رحیم آباد بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در 12000گزی جنوب رودسر متصل به
مرکز دهستان واقع و منطقه ای جلگه ، معتدل مرطوبی و مالاریائی است .
سکنه
ٔ آن 715 تن میباشد که از مذهب شیعه پیروی میکنند و بزبان فارسی
و لهجه ٔ گیلکی سخن میگویند.
آب
آن از پل رود تأمین میشود و محصول آن برنج ، چای و شغل اهالی زراعت است .
راه
فرعی به شوسه دارد.
(از فرهنگ جغرافیائی
ایران ج 2)
فرهنگ فارسی معین
اشکلک . ( اِ کِ لَ) (اِمر.) 1 - شکنجه . 2 - نوعی شکنجه و آن چوبی بوده که لای انگشتان متهمان می گذاشتند و فشار می دادند تا به جرم خود اقرار کنند. 3 - چوبی است به مقدار چهار انگشت که وسط آن باریک تر از دو سر وی است ، و وسط آن طناب بندند، و آن برای اتصال دو قطعة خیمه به کار رود. 4 - در اصطلاح کشاورزی به قلمه های کوتاه گویند که برای ایجاد قلمستان غرس می شود.
فرهنگ فارسی عمید
اشکلک – ا. ( اِ کِ لَ ) نوعی از شکنجه ، چوبی که لای انگشتان متهمان بگذارند و فشار دهندتا از درد بی تاب شوند و بجرم خود اقرار کنند . اشکله و اشکنک هم گفته شده .
4_ برخی از سالخوردگان ده اشکلک
سالخورگان ده علاوه بر خویشاوندان بسیار نزدیک ، کسانی چون مشدی الاسن ( مشهدی علی حسن) - موختار آموجان ( عموجان مختار) – سی دال محمد - اوس ابراییم نجار( استاد ابراهیم نجار) و . . . . که در نقل شادی و رنج روزگارشان از خیش و شخم در یخ گرفته تا سنگ سیاه شوکت ارباب ( وزنه سیاه رنگ ترازوی دختر ارباب برای تحویل حاصل یا حق مالکانه که ده درصد اضافه وزن داشت ) . از توقف کوتاه میرزا در پلام و تهیه اسب از اشکلک در زمان عقب نشینی به شرق ، قبل از تشکیل جمهوری گیلان . از ورود رضاشاه به این منطقه و دستور آبادکردن گلدشت فعلی و . . برایم گفته اند . سر سخن را معمولاً خودم باز می کردم . در این میان شوق زیادی به شنیدن داستان هایی چون رعنا و کردآقجان بر سیاق قصه لیلی و مجنون نداشتم . از اتفاقات کبل آقجان دانا ( کربلایی آقجان ) بیشتر خوشم می امد که امنیت پناه اش سرتر از چماق امینه های پاسگاه می نمود . چشم در چشم ارباب دست بافته خود ، پا پس نمی کرد . با درگیری و پیگیری و کوچاندن طایفه اش به بورباغ ، به همراه مردم رسم احیا (سلب حق انتقال زمین از احیاکننده به دیگری ) را در دل قاعده مقدس اربابی احیا کرد . آن هم زمانی که اربابان حق انتقال آدم را برای خود محفوظ نگه می داشتند . و . . . .
لازم نیست کلکافیسه های این بلبل به خودشان بگیرند . ممکن است از دم زدن هم بیافتند !
6 - نواحی اشکلک شامل ؛ جورمحله ، سل پشت و جعفر سره ، حسینبک سره ، میانمحله ، جیر محله ، کوربی سره ، دوگل سره ، چور دوم ، سل بون و نوشره و مازی داربون ، مورغان محله و نیز دو ناحیه پرت دو خانواری کوله سر و چالباغ بوده است .
این متن بخشی از یک نوشته بنام "یاوه های دربند" است که عیناً در ادامه می اورم .
........................ دریکی از شبهای چله دهه سی در روستای اشکلک بدنیا آمد .
اشکلک یکی ازروستاهای بخش رحیم اباد رودسر و رودسر یکی از شهرستان های استان گیلان است.البته درآن سالها این محله جزء شهرستان شهسوار بود. بعداز دیپلم و سربازی ، شناسنامه ام را به رود سر تغییر دادم. وقتی برای کار به ادارات رودسر می رفتم می گفتند اولین شرط این است که بومی باشی . شهسوارمربوط به استان مازندران می شود. مازنی ها میگفتند رحیم اباد جزء رودسرگیلان است وگواهی دیپلم شما صادره از اداره فرهنگ رودسر است.
اشکلک در شمال رحیم آباد قراردارد . رحیم آباد در دوازده – سیزده کیلومتری جنوب شرقی رودسر است.
رودخانه پلرود (پلارود= رود بزرگ) ازغرب تا بر قسمتی ازشمال این ده کشیده شده است . درشمال اشکلک علاوه براین رود که بصورت مورب است ده تازه آباد و بورباغ ( خارستان تمشک) قراردارد . ده گلدشت درشرق آن است . درجنوب آن ده ترشکوه و رحیم آباد قراردارد.
موقعیت راههای این ده را اگرمانند نقاشی های تهمینه درنظربگیریم که یک خط افقی می کشد بعنوان زمین و روی خط زمین ، یک درختی میکشد که تنه آن در بالا به دو شاخه باز میشود . شاخه طرف راست را بایک کمانی براست افقی میکند ودرقسمت افقی این شاخه نیزدو شاخه موازی هم بطرف بالا میکشد . شاخه سمت چپ تنه رانیز با یک کمانی به چپ افقی میکند وروی آن یک شاخه عمود میکشد . برای اینکه ریشه اش را بکشد دستش کمی به راست می لغزد واز همانجا ریشه اش رابطرف پایین رسم میکند .
این منظره را اگر رو به شمال پیش خودمان بگذاریم راه های اصلی ده رانشان میدهد . خط زمین که از غرب به شرق کشیده شده رحیم آباد را به گلدشت وصل میکند . روی این خط نواحی جورمحله ( محله بالا) ، حسینبک سره ( محدود خانواری که زمین کشاورزی شان در سل پشت قرار داشت و رعیت ارباب اشکلک بودند ) قراردارد . ریشه آن بطرف سل پشت ( شل = آب بند و مرداب نسبتا وسیع که جای ذخیره آب مزارع پایین است ) و جعفرسره (سرای جعفر) است . محل دوشاخه تنه ، میانمحله ( محله میانی ) است . قسمت افقی شاخه سمت راستی جیرمحله (محله پائین ) وشاخه عمود سمت چپ روی همین شاخه به چوردوم (ته یا دم زمین های بایری ) میرسد و شاخه عمود سمت راستی که تقریباًموازی آن است پس ازگذشتن ازکوربی سره ( سرای کور بین یا جغد ) به دوگَل سره ( دوسرشاخه چوب یا راه که معمولا برای دو راهی آب رود بکار می رود ) ختم میشود.شاخه سمت چپی تنه درخت به موقان محله یا مورغان محله ( محله مرغانه یا تخم مرغ ) و از آنجا به کوله سر ( سرای بلندی یا تپه مانند ) و چالباغ (باغی که در پستی قرار دارد) راه دارد . شا خه عمود روی آن به محله نوشره ومازی داربون (پای درخت بلوط) ولات (بستر رودخانه پلرود) میرسد . البته باتوجه به پراکنده بودن خانه ها ، راههای فرعی بسیاری نیز وجود دارند .
درحاشیه این مسیرها خانه وسره (سرای) مردم ده ودرمابقی آن شالیزار و باغ اهالی قراردارند . علاوه بر رودخانه پلرود که در غرب وشمال اشکلک کشیده شده است چندرودخانه کوچکتر نیز در داخل ده جاری است . یکی خوشکره (خشک رود)که از جنوب شرقی به دوشاخه میشود یک شاخه اش از غرب موغان محله و کوله سر به بیبالان نهر و پلرود میرسد وشاخه دیگر آن نیز در جور محله به دوشاخه که یک شاخه آن به مزارع شرقی وشاخه دیگر آن پس از گذشتن از میانمحله به مزارع شمالی میرسد. رودخانه دیگر ازجنوب - شرق وجور محله ومیانمحله وجیرمحله وچوردوم میگذرد. دو رود دیگری نیز از حسین بک سرا و گلدشت ومزارع شرقی وکوربی سره ودوگل سره ردمیشود.
نواحی اشکلک شامل ؛ جور محله ، سل پشت و جعفر سره ، حسین بک سره ، میانمحله ، جیر محله ، کوربی سره ، دوگل سره ، چور دوم ، سل بون و نوشره و مازی داربون ، موغان محله و نیز دو ناحیه پرت دو خانواری کوله سر و چالباغ بوده است .
عمده محصولات این ده برنج وچای ومرکبات است.البته گیلان سرسبز و دهی با این ویژگی وبارش فراوان تقریباً همه نوع محصولی رادارد . [ چند سالی است که کیوی نیز درتکمیل بزم بیگانگان و تامین نان آشنایان جزء عمده محصولات است ] .
اشکلک با جمعیت آن زمانی ، ابزارها و امکانات ابتدایی آش بیشترشبیه بیشه زار یا نیمه جنگل بود تا آبادی . خانه هاازچوب وکاهگل درست شده بودند و بیشترشان در گذر بستر پیشتری بخاطر نم و شرجی دو طبقه ای بود . بام شیروانی آن ازسیمکا (حلب ) وچند خانه ای هم پیدا میشد که از سفال و لت (تخته پاره ) واشکل (ساقه برنج )پوشانده شده بود . سفال و لت و اشکل بازمانده پیش ازپیدا شدن سیمکادراین ده (در دهه بیست و سی) بود . سفال مال دوروبریها ودمآبخورهای ارباب بودکه می خواستند سرشان سنگین باشد . و لت واشکل هم مال رعیتهایی بودکه هنوزسیمکا نکرده بودند و یانداشتند که بکنند . غیرازخانه , دیگربناها مثل کندوج (انبار شلتوک) ، طویله ولانه و…..بیشترشان از لت واشکل بود . برق نبود . آب لوله کشی نبود . بخاری نفتی نبود . فانوس و چراغ ، چاه و رودخانه ، هیمه وکله بود .
سیمای کلی اشکلک تا حدی به همین صورت بود......... .
7_ خورته سره
خْرْتَه یا خورته سره = خرته یعنی روته ، روفته یا رُفتنی است . خورته که بیشتر با گَبَر (پرنده کبک) بکار می رود به معنی خرته یا روته یا پسمانده ی بجای مانده از پرنده کبک است که نشان از وجود کبک فراوان می نمود - سره یا سرا به یک ناحیه حدود شده به هسته ای مشخص مثل خانه و یا هرچیز مشخص دیگر باضافه محوطه یا زمین های اطراف و دیگر بناهای وابسته به آن گفته می شود . کوربی سره ، جعفر سره ، دوگل سره و . .
8_ چوردوم
چور دوم = چور به معنی زمین آباد نشده ، بایر - دم یا دوم در اصطلاح به دم ، ته ، پائین و آخر گفته می شود - چوردوم به معنی محلی بود که در ته یا پائین تر از زمینهای بایری قرار داشت .
چَپَر= دیوار بافته شده از تار پایه چوبی و پود شاخه های نرم و نازک درخت و درختچه ، در پیرامون سرا یا باغ . معمولاً چپر در آن زمان آنقدر نشانه با دوامی نبود که یک محله بتواند در دم اش شناخته بشود . بجای چپر ، باغ چپرشده یا هر چیز با دوام تری شاید می توانست برای این نشانه مورد استفاده قرار بگیرد . دگردسانی کلمات گیلگی بیشتر بخاطر همآوایی با زبان های دیگر از جمله فارسی یا نوشتاری صورت می گیرد . علایم صدا دار آن خاص است . در مقایسه با اصوات شکسته و تند دیگر زبان ها ، موجهای بسیار نرم و ملایمی دارد . در هر صورت چور و چپر ، در این تغییر و دگرگونی خیلی با هم فرق نمی کنند .
9_ قصیده گاب شیون فومنی
. . . . . ﻣﻦ ﭼﻪ ﺩﺍﻧﻢ کی ﺑﻮﮐﻮﺩﯾﺪ ﮐﻮنسیون / ﮔﺎبا ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ ﭼﺎﮐﻮﺩﯾﺪ ﺍﻭ ﺩﻭﺭﻭﻥ / . . . . / ﺗﻮ ﻧﺎﻧﯽ ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ ﺑﺰﯾﻦ ﮔﺎبا ﺑﻪ / ﻫﺮ ﺳﮓ ﻭ ﻧﺎﺳﮓ ﺗﺮﻩ ﻗﺼﺎﺑﺎ ﺑﻪ . . . . ( متن کامل قصیده در ادامه پانوشت )
10 – کله ، کلا و کلایه
کله ، کلا و کلایه = بعنوان پسوند و یا پیشوند چیزی که در جایی فراوان وجود دارد ، بکار می رود . جای مورد نظر به اسم انبوهه آن چیز نامیده می شود . نارنج کله ، توسه کله و یا کلا چای . محدوده ای که در آن درخت نارنج ، توسکا و یا چای فراوان دارد .
11- سم پاشی هوایی مزارع و باغات
بعداز سم پاشی هوایی مزارع و باغات ( باهواپیما ) در دهه چهل ، بعضی از درختان و گیاهان به مرور زمان مقدارشان کم شد و یا بکلی از بین رفتند . احتمالاً بخاطر ازبین رفتن حشراتی بوده است که درگردافشانی و تکثیر این گیاهان شرکت داشته اند . چون که باعث از بین رفتن آنی و مستقیم گیاهان نمی شد . از سویی دیگر با سمپاشی تکمیلی منازل خیلی از بیماریهای خطرناک ناشی از حشرات از جمله پشه مالاریا از بین رفت . امروز روز ، پشه ها که برگشته اند ، امیدواریم که درخت ها هم برگردند !
12_ اسباب بازی
رزین دوخاله = تیرکمان - وسیله پرتاب ریزه سنگ بجای پیکان برای شکار پرندگان که زه آن از لاستیک رزین است و کمانه اش از چوب دوشاخه ای که نسبت به محورفرضی که از راس دوشاخه میگذرد ، قرینه اند . پیدا کردن شمشادش تقریباً غیرممکن بود . البته حالا نجارها با وسایل بهتر و وقت بیشتر خیلی دقیق تر را می سازند . اما نه شکاری پیداست و نه کودکی که از پشت کامپیوتر و موبایل و . . . کنار بکشد .
وروره = فرفره ، تکه چوب مخروطی شکل که در روی زمین بر راس می چرخید . برای تداوم چرخش از شلاقی که با پوست خیسانده یا پوست تازه شاخه درخت درست شده بود ، استفاده می شد . در برابر شلاق ، هرقدر دلمایه چوب یکدست و سنگین تر می بود ، بازی روان تر می شد . مخصوصاً در زمینهایی که مانند امروز صاف نبود . شمشاد و ازگیل (کونوس ) خوب جواب می داد . در این بازیها ، ضمن لذت تکنفره ، بازی چند نفره و مسابقه نیز برقرار بود . در راندن وروره به سربالائیها و سراشیبی ها این امر بیشتر اهمیت پیدا می کرد .
13- قیش بازی
قیش بازی = بازی با کمربند یا شلاق زنی ، نوعی بازی دسته جمعی ، با توجه به تعداد افراد که به دودسته مساوی تقسیم شده اند ، دایره ای روی زمین رسم می شود . یک دسته در بیرون دایره و دسته دیگر در وضعیت درون خط قرار می گیرند . روی خط محیط دایره در نقاط مختلف به فاصله مساوی به تعداد افراد دسته درون ، کمر بند یا شلاق می گذارند . برای هر کمربند یک نفر از دسته داخلی ، به نگهبانی می ایستد . دسته بیرونی قصد دارند این کمربندها را تصاحب کنند و با آن بجان دسته داخلی بیافتند . قانون بازی در این است که اگر هر یک از افراد دوگروه در محدوده خودشان فردی از گروه دیگر را با پا لگد کند ، گروه لگد خورده در وضعیت دسته درون خطی قرار می گیرد .
در وضعیت نگهبانی ، هرگاه نگهبان ، فردی از دسته بیرونی را با پا لگد کند ، درصورتیکه حداقل یک پای نگهبان در داخل باشد ، دسته بیرونی سوخته و در وضعیت دسته داخلی قرار می گیرند .
در تصاحب کمربند روی خط ، دسته بیرونی سعی می کند با پرت کردن حواس نگهبان و یا کشاندن و راندن وی به بیرون از خط با همدستی یار خودی که در این صورت نگهبان سوخته تا مرحله پایانی از کمک به دسته خودی محروم می شود . با بدست آوردن یک کمربند علاوه بر پرت کردن حواس و کشاندن ، با زدن شلاق نیز میتوانند نگهبان بعدی را برانند تا شلاق دیگر را صاحب شوند . در مرحله پایانی بعداز اینکه تمام کمربند ها توسط دسته بیرونی تصاحب شد ، همه افراد دسته داخلی در داخل قرار می گیرند و دسته بیرونی با شلاق زدن داخلی ها و فرار به بیرون از خط ، کار را ادامه می دهند . بشرط اینکه در داخل دایره یعنی زمین طرف دیگر مورد اصابت لگد دسته داخلی قرار نگیرند . با خوردن لگد و سوختن ، وضعیت دسته عوض می شود .
در این بازی ، حداقل به تعداد یک گروه کمربند لازم می شد . در ان زمان کمربندی یا قیشی پیدا نبود . اگر هم بود از ترس پاره شدن و یا خراب شدن کسی آن را وارد بازی نمی کرد . بنابراین جایگزینی لازم بود که هم با دوام باشد ، به استخوان افراد آسیب نرساند و مهمتر از همه ، ضربات آن ، سوزش لازم را داشته باشد . شمشاد بهترین بود . یا حداقل آنچه که در دسترس بود .
14- آو وگیر یا آو لک
آو وگیر = آو لک : کناره نهر و جوی که جایگاه و محل برداشتن آب مورد استفاده روزمره خانواده ها بود .
قبل از لوله کشی آب شهری ، مردم برای آب خوراکی از چاه و چشمه استفاده می کردند . زنان برای شستن ظرف و لباس و دیگر شستنی ها از آب نهر استفاده می کردند . پس از کار روزانه مردان ، آو وگیر این نهر ، حمام تابستانی می شد . دور از چشم دیگران گاهی بعنوان توالت ( دست به آب ) اصطراری هم بکار می رفت . بنابراین وجود یک پوشش را الزامی می کرد . شمشاد با سرسبزی همیشگی می توانست یک پوشش چهارفصل باشد . چه از قبل در کناره رود وجود داشت و یا اینکه با فروکردن یک شاخه شکسته در زمین سبز می شد .
15_ برخی از ابزارهای کشاورزی و شکار
دازدومه ، خویه دومه ، داک و کیت دومه ، کچک = دسته داس ، دسته پارو ، دسته سیخکمانه ماهیگیری ، چماق .
گاجمه یا گاوجومه = گاو آهن ، خیش ـ قسمت چوبی آن که بر پشت گاو می نهادند ـ جت
16- برخی نواحی نیمه آباد اشکلک
چالباغ ( باغستانی که در چال یا پست تر از زمینهای اطراف قرار دارد ) ، آوجار باغه (جار به معنی مرداب کوچک یا برکه و آو که همان آب است . باغ یا زمینهایی که در بستر برکه مانندی قرار دارند ) ، توسه کله ( مانند کیش کله اشاره به زمینهایی که درخت خودرو توسکا فراوان دارد )، لاته ( لات = بی مصرف . زمینهای کمتر قابل استفاده برای باغ یا کشتزار که ممکن است بدلایل طبیعی باشد یا اینکه آباد کردن و نگهداری اش به صرفه و اقتصادی نباشد ) = چهار ناحیه نیمه جنگلی و نیمه آباد فعلی در اشکلک .
17- شیشار بوله و توساکونه
شیشار بوله = نهال شیشار یا نهال تازه شمشاد ، درخت جوان شمشاد که بسیار محکم و انعطاف پذیر است .
توسا کونه = کنده درخت توسکا ، اشاره به کنده پوسیده و ضعیف چوب توسکا دارد .
عزت اله جمشیدی اشکلک
متن کامل قصیده گیلکی گاب _ شیون فومنی
بدون ترجمه – نفیری که به گیلنای ، شیون آورده است .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ﻧﻮﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﺟﻪ
ﻫﻮﺵ شونده ﺑﻮ
ﻣﺮﺩﺍ که ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﮐﺮﻩ ﺑﻮﺳﺘﻪ ﺑﻮ
ﺧﻮ ﺍﻣﺮﺍ ﮔﻔﺘﯽ ﻣﻦ ﺍﺧﺮ ﭼﺎﻕ ﻧﯽ ﺍﻡ
ﻣﻔﺖ ﺧﻮﺭﻩ ﺍﻋﯿﺎﻧﻪ ﻗﺮﻣﺴﺎﻍ ﻧﯽ ﺍﻡ
ﻣﯽ ﭘﺎ ﺍﮔﺮ ﮐﺞ
ﺑﺸﻪ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﻪ ﻣﯽ ﺩﺳﺖ
ﺩﻭﺧﺎﻟﻪ ﭼﻮﺑﻢ ﮐﯽ ﺧﻮﺭﻡ ﮐﺲ ﺑﻪ ﮐﺲ
ﺳﯿﺒﯿﻞ ﻧﺎﺭﻡ ﺑﺮﻩ ﺑﻨﺎﮔﻮﺵ ﺑﺒﻪ
ﻫﺮﺗﺎ ﻧﻔﺲ ﮐﺶ ﻣﯽ ﻭﯾﺠﺎ ﻣﻮﺵ ﺑﺒﻪ
ﻣﺤﺮﻣﺎﻥ ﺩﺳﺘﻪ ﺑﺒﻢ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ
ﺩﺍﺩ ﺑﺰﻧﻢ ﻭﺍﺭﮔﺎﻧﻪ ﺯﻥ ﺷﮑﻤﺪﺍﺭ
ﻻﺗﻪ ﺣﺮﺍﻡ ﺯﺍﺩﻩ
ﺗﻮﺧﻢ ﮐﯽ ﻧﯽ ﺍﻡ
ﻧﻮﭼﻪ ﯼ ﺷﻌﺒﺎﻥ
ﺑﯿﻤﺨﻢ ﮐﯽ ﻧﯽ ﺍﻡ
ﺁﺏ ﻧﯿﺪﯾﻨﻪ ﺑﻪ ﺳﺎﻝ ﻭ ﻣﺎﻩ
ﻣﯽ ﺗﻨﻪ
ﻗﻮﻟﻨﺞ ﮐﺮﻩ ﺍﯾﺸﮑﺎﻧﻪ
ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻧﻪ
می پنشته انگشته دینی گردپچ
ﺳﺒﺞ ﺩﻭﺑﻪ ﻣﯽ ﯾﻘﻪ
ﺭﻩ ﺭچ ﺑﻪ ﺭچ
ﻣﯽ ﺩﯾﻢ پر ﻫﺘﻮ ﯾﻪ ﺯﺭﺩﻩ ﭼﻮﺑﻪ
ﺩﺭﺍﺯﻩ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﮐﺎﺭ
ﺑﻮﺩﻭ ﻭﺍﺩﻭﯾﻪ
ﺍﺏ ﻧﺎﻭﺍﺭﻩ ﻣﯽ ﺭﯾﺸﻪ
ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺑﺒﻢ
ﯾﺎ ﺑﺘﺎشم ﻣﯽ ﺭﯾﺸﻪ
ﺑﯽ ﺭﯾﺶ ﺑﺒﻢ
ﻧﺎﺯﮎ ﭘﯿﺮﻫﻦ
ﺩﻭﮐﻮﻧﻢ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ
ﮐﺎﭘﺸﻦ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯿﻪ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ
ﻣﯽ ﭘﺮﻩ ﻓﺎﻧﺪﻡ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﺸﺘﻪ ﺟﺎﯾﻪ
ﺩﺍﺧﻞ ﺍﺩﻡ ﻧﺎﺩﺍﻧﻢ ﺩﻭﻧﯿﺎﯾﻪ
ﺑﺰﯾﻦ ﺑﺒﻢ ﮐﺎﺭﮔﺮﻩ ﻫﻮﺍﺩﺍﺭ
ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﻓﺮﻣﺎ
ﺑﺒﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﻋﺎﺭ
ﯾﺎ ﺗﺎﻭﺍﺩﻡ ﺩﺳﻤﺎﻟﻪ ﯾﺰﺩﯼ
ﻣﯽ ﺩﻭﺵ
ﻫﯽ ﺑﺰﻧﻢ ﺁﻫﯿﻨﻪ ﺳﺮﺩﻩ
ﭼﻮﮐﻮﺵ
ﮐﻔﺸﻪ ﺑﺨﻮﺍﺑﻪ ﻓﻮﺳﯿﻨﻢ
کرتاکرت
ﯾﺎﻝ ﻭﺍﮐﻮﻧﻢ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺳﺮ
ﺯﺭﺗﺎﺯﺭﺕ
ﻫﻔﺖ ﻫﺸﺘﺎ ﺳﻨﮕﮓ ﺑﺒﻪ ﻣﯽ ﺻﻮﺑﺤﺎﻧﻪ
ﺳﯽ ﭼﻞ ﺗﺎ ﻗﻮﻟﻮﻩ ﺑﻮﺧﻮﺭﻡ ﻋﺼﺮﺍﻧﻪ
ﮔﻮﺭﺧﺎﻧﻪ ﻭﺍﺭ ﮔﺎرﻮﺵ
ﻣﯿﺸﯿﻦ ﺑﺘﺮﮐﻪ
ﺭﺍﺩﻭﺍﺭﻩ ﺯﻫﺮﻩ
ﺑﺰﯾﻦ ﺑﺘﺮﮐﻪ
ﻣﯽ ﮐﺎﺭ ﻧﻪ ﮐﻼﺷﯽ
ﻧﻪ ﻓﺮﺍﺷﯿﻪ
ﭘﯿﻠﻪ ﺗﻮﺳﻪ
ﺩﺍﺭﺍﻧﻪ ﻧﻮﺏ ﺗﺎﺷﯿﻪ
ﺻﺐ ﻭﯾﺮﯾﺰﻡ ﮐﻼﭺ ﻧﻮﮔﻔﺘﻪ ﻏﺎﺭ ﻏﺎﺭ
ﺗﺎ ﺑﻮﻕ ﺳﮓ ﮔﺮﻣﻪ ﺍﻣﯽ ﺳﺮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ
ﮐﺞ ﺯﻧﻤﻪ، ﺭﺍﺳﺖ ﺯﻧﻤﻪ،
ﻣﻮﺷﺖ ﺯﻧﻢ
ﺍﯾﭙﭽﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﻮﻟﻪ ﺍﻧﮕﻮﺷﺖ ﺯﻧﻢ
ﺗﺎ ﺑﺎﯾﻪ ﺳﺮ ﺑﻪ ته
ﺍﯾﺠﻮﺭ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﺸﯿﻦ
ﺑﺰﯾﻦ ﻧﻬﻢ ﺩﺍﺱ ﻭ ﭼﻮﮐﻮﺷﻪ ﺯﻣﯿﻦ
ﺳﺠﯿﻞ ﻓﮕﯿﺮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺩﺍ
ﻧﺴﺎﺯﻩ
ﺑﺰﯾﻦ ﻣﺮﻩ گی ﺗﯽ ﺯﺑﺎﻥ
ﺩﺭﺍﺯﻩ
ﮔﺎبم ﺁﺧﺮ ﻧﺎمه
ﻣﺮﻩ فگیفتید
ﺩﺱ ﺩﺳﯽ ﻣﯽ ﺟﺎﻧﻪ
ﺑﻼ بگیفتید
ﺗﺮﻧﻪ ﻣﯿﺸﯿﻦ ﮔﺎبهَ
ﺷﯿﺒﺎﻫﺖ ﺩﺍﯾﯽ
ﻓﺮﻧﻪ ﻣﯿﺸﯿﻦ ﮔﺎﺑﻪ ﺷﯿﺒﺎﻫﺖ
ﺩﺍﯾﯽ
ﻣﯽ ﮐﻮ ﺟﯿﮕﺎ ﻣﻦ ﺍﯾﺘﺎ
ﺳﺎﻣﺎﻥ ﻧﺎﺭﻡ
ﺷﺎﺥ ﺩﺍﺭﻣﻪ؟ ﺩﻭﻡ
ﺩﺍﺭﻣﻪ؟ ﺛﻮﻡ ﺩﺍﺭﻡ؟
ﺧﺐ ﻣﺮﻩ ﯾﺎﺩﻩ ﮐِﺨﻮﺩﺍ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻮ
ﺧﺮﺍﺏ ﺷﺪﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﺟﺎ ﻧﻮﺑﻮ
ﻓﻮﺯﻭﻥ ﻓﻮﺗﻮﺭﮐﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳِﻢ ﻫﺮِﻩ ﺟﯿﺮ
ﻣﺮ ﺧﯿﺎﻟﯽﮐﯽ ﻫﺴﺎﯾﻪ
ﺳﯿﻪ ﺗﯿﺮ
ﺗﺎﺯﻩ ﻣﺼﺪﻕ ﺑﺎﻣُﺒﻮ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﺭ
ﻗﻮﺍﻡ ﺯﯾﯽ ﻭﺭ ﺭﻭﺧﺎﻧﻪ بی گوﺩﺍﺭ
ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﯿﻠﺖ
ﺑﺪﺍﺑﻮ ﮔﻮﺑﺨﻮﺭ
ﺟﺎ ﺑﺰﻩ ﺑﻮ ﺷﺎﯾﻪ
ﭘﺪﺭ ﮔﻮﺭ ﺑﻪ ﮔﻮﺭ
ﺳﺠﯿﻞ ﻓﮕﯿﺮﺍﻥ ﺗﺘﺮﺝ
ﻧﯿﺸﺘﻪ ﺑﯿﺪ
ﻧﯿﻤﮑﺖ ﺳﺮ ﺩﻓﺞ ﺩﻓﺞ
ﻧﯿﺸﺘﻪ ﺑﯿﺪ
ﺷﻮﺗﻮﺭ ﺑﺎ ﺑﺎﺭ ﺑوﺴﺘﯽ
ﺍﻭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺑﯿﺮ
ﺳﻮﺯﻥ ﻧﺸﺎﺳﺘﯽ ﺗﺎﻭﺍﺩﺍﻥ
ﻫﺮِﻩ ﺟﯿﺮ
ﺳﻼﻡ ﺑﻮﮔُﻔﺘﻢ ﺍﻭﺷﺎﻧﻪ
ﺧﻮﺵ ﻧﺎﻣﻮ
ﻣﯽ ﺩﻫﻨﻪ ﺳﯿﺮ ﺍﻭﺷﺎﻧﻪ
ﺧﻮﺵ ﻧﺎﻣﻮ
ایوار ﺍﯾﺘﺎ ﺩﺍﺩ ﺑﺰﻩ
ﺍﯾﻦ ﮔﺎﻭ ﮐﯿﻪ
ﻫﻤﻪ ﺑﮕُﻔﺘﯿﺪ ﺍﻧﻪ ﺳﯿﻢ ﻗﺎﻃﯿﻪ
ﺍﺳﺎ ﭼﯽ ﺑﻮ؟ ﻣﯽ ﻧﯿﻢ ﺗﻨﻪ
ﭘﺎﺭﻩ ﺑﻮ
ﮐﻤﺮ ﺑﯿﺠﯿﺮﻩ
ﻣﯿﺸﯿﻨﻪ ﭼﻮﻝ ﻭﺍﻭﻭ
ﺣﻖ ﻭ ﺣﯿﺴﺎﺏ بخواستبید
ﻓﺎﻧﺪﺍﻣﻪ
ﺩﻭﻍ ﻭ ﺩﻭﺷﺎﺏ بخواستبید
ﻓﺎﻧﺪﺍﻣﻪ
ﯾﻌﻨﯽ ﺍﮔﺮ
ﺑﺪﺍﺷﺘﯿﻤﯽ ﺟﺎ ﺩﻣﯽ؟
ﺧﻮﺩﺍ ﺩﺍﻧﻪ ﯾﮏ ﺷﯽ ﻭﺳﯿﻦ
ﺳﮓ ﺯِﯾﯿﻢ
ﺑﮕُﻔﺘﻤﻪ ﮔﺎب ﺍﺯ ﺷﻤﺎ
ﺑِﺨﺘﺮﻩ
ﻫﯿﺰﺍﺭ ﺟﻮﺭﯼ ﻧﺎﺯﻩ
ﻣﺮﺍ ﻣﯿﺒﺮﻩ
ﺧﯿﺎﻝ ﮐﻮﻧﯿﺪ ﻧﺎﻧﻪ ﻣﺮﺍ ﻣﯿﺪﺧﯿﺪ؟
ﻧﯿﺸﺘﻪ ﺑﻮﺟُﺮ ﺷِﻤﺮِﻩ ﻣﺮﻩ ﺩﺍﺩ ﺯﻧﯿﺪ؟
کم جی ﺍﻭﺷﺎﻥ
ﻧﻮﺑﻮم مره وا بادم
ﻣﯽ ﻓﺎﺭﺳﯽ یم ﺧﺐ ﻧﻮﺑﻮ
ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺑﺎﻣﻮﻡ
ﮔﺎﺯ ﺍﯾﺸﮑﺮﻩ
ﮐﻮﻧﺎﻥ ﻭﯾﺮﯾﺸﺘﯿﺪ ﻣﺮﻩ
ﻟﺞ ﻟﺠﻪ ﺳﺮ ﮔﺎﻭ ﺑﯿﻨﯿﺒﯿﺸﺘﯿﺪ ﻣﺮﻩ
ﮐِﺨﻮﺩﺍﯾﻢ ﺩﺱ ﺁﺳﯿﻨﻪ
ﻻ ﺑﺰﻩ
ﺯﺭﺗﯽ ﻣﺮﻩ ﮔﺎﻭﮐﯽ ﺍﯾﻤﻀﺎ
ﺑﺰﻩ
ﺍﻭ ﺯﺭﺩﻩ ﺭﯾﺸﻪ ﺭم ﺧﻮﺩﺍ
ﻧﺴﺎﺯﻩ
ﺑﺰﯾﻦ ﻣﺮﻩ گی ﺗﯽ
ﺯﺑﺎﻥ ﺩﺭﺍﺯﻩ
ﺍ ﻣﺮﺩﻭﻣﺎﻧﻢ ﮐﯽ ﺩﻫﻦ ﭼﺎﮐﯿﺪﯼ
ﻭﻗﺖ ﺑﯿﺎﻓﯿﺪ ﻫﻤﻪ ﺗﺎ ﺿﺤﺎﮐﯿﺪﯼ
ﺁﺁﺁﺥ، ﺗﻮ ﻧﺎﻧﯽ ﭼﯽ
ﮐِﺸِﻪ ﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﻭﺯﺍﻥ
ﻧﺸﻨﻔﻪ ﮐﺎﻓﺮ ﻧﯿﺪﯾﻨﻪ ﻣﻮﺳﻠﻤﺎﻥ
ﺷﺐ ﺗﺎ ﺻﺒﺤﻪ سر ﺍﯾﺘﺎ ﭼﻮﻡ
ﻧﻮﺧﻮﻓﺘﯿﻢ
ﻧﯿﺸﺘﯿﻤﻮ ﻫﯽ ﻣﯽ ﺩﯾﻠﻪ ﺍﻣﺮﺍ
ﮔﻮﻓﺘﯿﻢ
ﺍﻥ ﺗﺮﻩ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﮐﻮﻧﻪ
ﺩﯾﻞ ﻧﺎﮔﯿﺮﺍﻥ
ﭼﺮ ﺗﯽ ﻫﻮﺍﺩﺍﺭ ﻧﯿﯿﺪ ﺍ
ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ
ﯾﻌﻨﯽ ﯾﺎ ﺯﻧﺪﺍﻥ
ﺍﯾﺴﺎﺑﯿﺪ ﯾﺎ ﻏﺮﺑﺖ
هن ﺩﻭﺗﺎ ﺟﺎﯾﻪ ﮔﯿﻼﻧﯽ ﺑﻪ ﺯﺣﻤﺖ
ﺍﻟﺒﺎﻗﯽ ﺍﻡ ﮔﻮﺷﻪ ﻧﯿﺸﯿﻦ
ﺑﯿﺪ ﻫﻤﻪ
شادن ﺟﻪ ﺳﺮﻧﯿﺰﻩ ﮐﻮﺩﯾﺪ
ﻭﺍﻫﻤﻪ
ﻣﻤﺪﻟﯽ ﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻪ، ﺣﻮﺳﻦ
ﮐﺴﻤﺎﯾﯽ
ﻣﯿﺮﺯﺍ ﮐﻮﭼﯿﺨﺎﻧﻪ ﻧﻔﺲ ﻓﺨﺮﺍﯾﯽ
ﻏﻼﻣﺮﺿﺎ ﻣﺮﺍﺩﯾﻪ ﺑﯿﻮﻓﺎ،
ﻣﺠﯿﺪﯾﺎﻥ ﺷﺎﻋﺮ ﺻﻮﻣﻌﻪﺳﺮﺍ
ﻧﺴﯿﻤﻪ ﮔﯿﻼﻧﻪ ﮐﺸﻪ
ﺷﻬﻨﺎﺯﯼ
ﺍﻭﻥ ﮐﯽ ﺧﻮ ﻋﻤﺮﻩ ﭘﻮﭼﻪ
ﮐﻮﺩ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ
ﭘﯿﺮﮐﺎﺭﯼ ﻫﻢ هه ﺩﺭﺩﻩ ﻣﻮﺑﺘﻼﯾﻪ
ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﯽ ﺳﺮﺑﺎﺯﻩ
ﺑﯽ ﺻﺪﺍﯾﻪ
ﻣﻮﺭﺍﺩﯾﺎﻧﻪ ﮐﺘﺎﺑﻪ ﺍﯾﺠﮕﺮﻩ
ﺍﻭﻧﻢ ﻧﺸﺎ ﺩﻥ ﺍ ﺭﻭﺯﺍﻥ
ﻫﯿﺰﺭﻩ
ﺗﯿﻤﻮﺭ ﮔﺮﮔﯿﻦ ﺍﻧﻪ ﺍﻭﻥ
ﺷﮕﺮﺩﻩ
ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺍﯾﺴﺎ ﺗﻬﺮﺍﻧﻪ ﮔﯿﻠﻪ ﻣﺮﺩﻩ
ﻓﺎﺭﺳﯽ ﮐﺮﻩ ﻗﻮﺭﻕ ﮐﻮﻧﻪ
ﺧﻮﻣﺎﻣﻪ
ﻧﺎﻧﻢ ﭼﺮﻩ ﻓﺎﺭﺳﯽ بنه
ﺧﻮ ﻧﺎﻣﻪ
ﺭﺣﻤﺖ ﻣﻮﺳﻮﯼ ﺍﻣﯽ
ﺳﺮﻭﺭﻩ
ﮔﯿﻠﮑﯽ ﺷﻌﺮ ﺍﮔﺮ ﻧﮕﻪ
ﺑِﺨﺘﺮﻩ
ﻣﺎﻟیه ﺍﻡ ﻏﺰﻝ
ﻧﯿﻮﯾﺸﺘﺎﻧﺪﺭﻩ
ﻏﺰﻝ ﻏﺰﻝ ﻋﺴﻞ
ﻭﻟﯿﺸﺘﺎﻧﺪﺭﻩ
ﻋﻠﯽ ﺧﻮﺩﺍﺟﻮ ﮔﯿﻠﮑﯽ ﺑﺪ ﻧﯿﮕﻪ
ﺍﻣﺎ ﺩﺍﻧﻢ ﺧﻮ ﻓﺎﺭﺳﯽﺍﻧﻘﺪ
ﻧﯿﮕﻪ
ﻓﺮﯾﺪﻭﻥ ﻧﻮﺯﺍﺩﻡ ﺍ ﻣﯿﺎﻧﻪ
ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻣﺎته ﻣﺮﻩ
ﺗﺎﺳﯿﺎﻧﻪ
ﺩﺍﯾﯽ ابول ﻗﺎﺳﻢ
ﻣﻨﺘﻈﺮﯼ
ﺍﻭﻧﻢ ﻧﺎﺭﻩ ﺣﻮﺻﻠﻪ
ﺷﺎﻋﺮﯼ
ﺑﺎﺭﻭﺭ ﺍﻧﺰﻟﯽ ﺍﻡ ﻫﺘﻮﯾﻪ
ﺩﺍﺋﻢ ﺩﻭﮐﺎﻧﻪ ﻣﯿﺰ ﭘﻮﺷﺖ ﻭﻟﻮﯾﻪ
ﺍﯾﺘﺎﻡ ﺍﯾﺴﺎ ﮐﯽ ﻣﻦ ﻭ ﺍﻭﻥ
ﻗﺎﺭﯾﻤﯽ
ﮐﺲ ﮐﺲ ﺍﯾﻨﮕﺎﺭ
ﮐﯽ ﻃﻠﺒﮑﺎﺭﯾﻤﯽ
ﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﮕﻢ ﺗﺎ ﻧﺸﻪ
ﻣﯽ ﺳﺮ ﮐﻮﻻ
ﻫﺎ ﻣﺮﻩ ﯾﺎﺩ ﺑﺎﻣﻮ ﺳﯿﺪ ﺷﺮﻑ ﺷﺎﻩ
ﺧﻮﻻﺻﻪ ﻫﯿﺸﮑﯽ ﻣﯽ گله ﻧﻮﮔﻮﻓﺘﯽ
ﭘﯿﺴﻪ ﮐﻼﭼﻢ ﻣﯽ ﺳﺮﻩ ﻓﻮﮐﻮﻓﺘﯽ
ﺍﺯ جیمی
ﺑﺪﺗﺮﺍﺩﻣﺎﻥ ﻧﺎم ﺍویر
ﻣﺮﺩﻭﻣﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﻼ ﺑﻮﺷﻘﺎﺏ ﻓﮕﯿﺮ
ﮐﻮﭼﻪ ﺳﺮﻩ ﭘﺲ ﺑﯿﮕﺎﺩﻩ
ﺯﺍﮎ ﻭ ﺯﻭﮎ
ﺟﻪ ﺭﺍﻩ ﺳﺮﻩ ﺳﮓ ﻫﺘﻮ ﺗﺎ
ﺧﺮﺱ ﻭ ﺧﻮﮎ
ﺗﺎس ﻭ ﺍﯾﻼﺕ ﻭ ﺍﻭﺭﻭﺱ ﻭ ﺍﺭﻣﻨﯽ
ﻣﯽ ﺷﻤﯿﻠﻪ ﻫﻪ ﺷﯿﻮﻥ ﻓﻮﻣﻨﯽ
ﺣﻤﺎﻡ ﺧﻮﺱ ﻭ ﻗﺒﺮ
ﺳﺮ ﺣﻠﻮﺍ ﺧﻮﺭ
ﺻﺎبخاﻧﻪ ﺧﺪﻣﺘﮑﺎﺭﻩ
ﺯﺍﯼ، ﮐﻮﻥ ﻧﺸﻮﺭ
ﺟﻪ ﺩﺍﺩ ﺑﯿﮕﯿﺮ ﺗﺎ ﻓﺭِﺳﯽ ﺑﻪ ﻓﺮﯾﺎﺩ
ﻫﺮﮐﯽ ﺟﻪ ﺭﺍﻩ ﺑﺎﻣﻮ
ﻣﺮﻩ ﮔﺎﺏ ﺩﻭﺧﺎﺩ
ﺩﺭﺩﺳﺮِ، ﻫﭽﯿﻦ
ﻧﺪﻡ ﺩﺭﺍﺯﻩ
ﺳﺠﯿﻞ ﻓﮕﯿﺮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺩﺍ ﻧﺴﺎﺯﻩ
ﺑﻌﺪ ﻫﯿﺰﺍﺭ ﺟﻮﺭ ﺑﯿﺮﻭﻧﻪ ﺟﺎﻥ ﮐﻨﺶ
ﺧﺎﻧﻪ ﺯﻧﺎﯼ ﮔﺎبه ﮐﻮﺩﯼ
ﺳﺮﺯﻧﺶ
ﮔﻮﻓﺘﯽ ﮔﺎبم ﻧﺎﻡ ﺑﻮ
ﺗﺮﻩ ﻓﯿﮕﯿﻔﺘﯽ
ﺩﺱ ﺩﺳﯽ ﺗﯽ ﺟﺎﻧﻪ
ﺑﻼ ﺑﯿﮕﻔﺘﯽ
ﭼﻘﺪ ﺗﯽ ﻭﺳﯿﻦ ﺑﻮﺧﻮﺭﻡ ﺳﺮﻓوکو
ﻣﯽ ﺟﻮﺍﻥ ﺟﺎﻥ ﺍ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﺏَ بوبو
ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﯿﻦ ﺑﺒﻢ ﻟﻮﻗﺎﺯﻩ ﻭﺳﯿﻦ
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﺸﻢ ﺧﻠﻘﻪ ﮔﻮﻻﺯﻩ ﻭﺳﯿﻦ
ﻣﻮﺵ ﮐﯽ ﻧﯽ ﺍﻡ ﺗﺎ ﻭﺍﻟﯿﺴﻢ ﻣﯽ ﭘﺎﯾﻪ
ﻣﯽ ﺩﻭﺗﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﻮﺩﻭﺟﻢ ﻫﻮﺍﯾﻪ
ﺟﻮﺍﻧﻪ ﺯﺍﯼ ﻣﯿﺸﯿﻦ ﺑﻮﺑﻮ
ﮔﻮﺷﻪ ﮔﯿﺮ
ﺧﻮ ﻫﻤﺴﻼﻣﺎﻧﻪ
ﻭﯾﺠﺎ ﺳﺮ ﺑﺠﯿﺮ
ﻻﺑﺪ ﺍﻻﻥ ﮐﯽ ﺍ ﺗﻮ ﺩﺭﻣﺎﻧﺪﻩ ﯾﻪ
ﻓﺮﺩﺍ ﻫﻮ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﺎﻣﻢ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﯾﻪ
ﺧﻮﺑﻪ ﺍﯾﺮﻭﺯ ﺗﺎهیه
ﺑﯿﺪﯾﻨﻢ ﺗﺮﻩ
ﻣﻮﻓﺖ ﺧﻮﺭﺍﻧﻪ ﺳﻔﺮﻩ ﺩﯾﭽﯿﻨﻢ ﺗﺮﻩ
ﭘﻼ ﻋﻼﻭﻩ
ﮐﻮﻧﻤﻪ ﺍﯾﻮﺍﻧﻪ
ﺧﻮﺏ ﻓﻮﺷﻮﺭﻡ ﺍﻭﺗﺎﻕ ﮐﯽ ﻧﻪ ﺯﻧﺪﺍﻧﻪ
ﺩﺭﺟﮑﺎﻧﻪ ﻻﺑﺪﺍﻧﻪ ﺗﺎﺭﻩ ﮔﯿﺮﻡ
ﻟﺘﻪ ﻣﺮﻩ ﺷﯿﺸﺎﻧﻪ ﺟﺎﻧﻪ
ﮔﯿﺮﻡ
ﺍﺻﻠﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﺳﺠﯿﻞ ﻓﮕﯿﺮﺍﻧﯿﺪﯼ
ﺍﻭ ﭼﺸﻢ ﻭ ﺩﯾﻞ ﺑﻮﺷﻮ ﺻﻐﯿﺮﺍﻧﯿﺪﯼ
ﮐِﺨﻮﺩﺍ ﺍﺩﻡ ﻧﻔﺮا ﻧﻢ
ﺩﻭﺧﺎﻥ
ﺗﺎ ﺗﺎﻧﯽ ﺍ ﺷﺮﺭّ ﺟﻪ ﺗﯽ ﺳﺮ ﺍﻭﺳﺎﻥ
ﺑﻮﮔﻮ ﺷﻮﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﻻﯾﻪ ﻋﻠﯽ
ﮔﺎبه ﺍﻭﺳﺎﻥ ﺑﻨﻪ ﻣﯽ ﻧﺎﻣﻪ ﻗﻮﻟﯽ
ﻗﺮﺍﺭ ﺑُﺒﻮﺳﺘﻪ ﺩﯾﭽﯿﻨﯿﺪ ﺗﺸﮑﯿﻼﺕ
ﺳﺠﯿﻞ ﻓﮕﯿﺮﺍﻧﻪ ﺑﺪﯾﺪ ﺳﻮﺭ ﻭ ﺳﺎﺕ
ﮔﺮﻭ ﺑﻮﺷﻮ ﮔﺎبه
ﺯﻧﻪ ﮔﻮﺷﻮﺍﺭﻩ
ﺧُوره ﺑﯿﺪﻩ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ
ﺁونگاره
ﻇﺮﻑ ﻭ ﻇﺮﻭﻑ ﻫﻤﺴﺎﺩﻩ ﯼ
ﻗﺮﺿﻪ اﮔﯿﻔﺖ
ﻫﺮچیم ﮐﻢ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﺩﺳﻨﺠﺎﺭ ﻓﮕﯿﻔﺖ
ﻧﻤﮏ ﭘﺎﺷﻮ ﻭ ﻧﻤﮏ ﯾﺎﺭ ﻭ
ﻣﻮﺷﺘﻪ ﺳﻨﮓ
ﻗﺎﺑﻠﻤﻪ ﻭ ﺗﺸﺖ ﻭ قزﺍﻥ
ﻭ ﻫَﻮَﻧﮓ
ﺗﻮﻧﮕﯽ ﻭ ﺑﻮﺷﻘﺎﺏ
ﻻﺟﻮﺭﺩﯼ ﺑﻮﻟﻮﺕ
ﻣﻦ ﭼﻪ ﺩﺍﻧﻢ ﺩﯾﺎﺭﻩ ﺯﻧﮕﯽ ﻓﻮﻟﻮﺕ
ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻟﮕﻦ ﻣﺮﺳﯽ ﻭ
ﮐﺎﺳﻪ ﻣﺎﺳﻪ
ﺭﻭﺩﻩ ﺩﺭﺍﺯﯼ ﻧﻮﮐﻮﻧﻢ
ﺧﻮﻻﺻﻪ
ﺳﻔﺮﻩ ﺩﯾﭽﻪ ﭼﯽ
ﺳﻔﺮﻩ ﺭﺍسته ﺭﺍﺳتی
ﻫﺰ ﮐﻮﺩﯼ ﺍﺩﻡ ﺍﻭﻧﻪ ﻓﺎﻧﺪﯾﺮﺳﺘﯽ
ﺁﺑﮑﺶ ﭘﻼ ﺳﻔﺮﻩ جه
ﻏﻤﺰﻩ ﮐﻮﺩﯼ
ﻗﯿﻤﻪ ﻣﺮﻩ آﺩﻣﻪ
ﻣﺰﻩ ﮐﻮﺩﯼ
ﺗﺮﻩ ﻧﻮﺍﺳﺘﻨﻪ ﻫﺴﺎ ﺍﻧﺎﺭﺑﯿﺞ
ﺗﺎﺯﻩ ﺑﺰﻩ ﻣﺎﺳﺘﻪ مرﻩ ﺳﯿﺮﺍﺑﯿﺞ
چغرتمه ﻋﻄﺮ ﺍﻭﺳﺎﺩﯼ ﺗﯽ
ﺳﺮﻩ
ﻟﻮﭼﺎﻥ ﺯﯾﯽ ﻓﺴﻨﺠﻮﻧﻪ
ﭼﻨﮕﺮﻩ
ﺳﯿﺐ ﺯﯾﻤﯿﻨﯽ ﮐﻮﮐﻮ
ﺁﻟﻮﻣﻮﺳﻤﺎ
ﻣﺎﺳﺖ ﺑﻮﺭﺍﻧﯽ ﻭﺭﻗﻪ
ﻭﺍﻭﯾﺸﮑﺎ
ﺗﻮﺭﻧﮕﻪ ﺳﯿﺮﻩ
ﻗﻠﯿﻪ ﺗﺎﺳﮑﺒﺎﺏ
ﺍﻣﯽ ﻣﯿﺎﻧﻪ ﺑﻤﺎﻧﻪ ﺳﻮﺭﺧﻪ ﺁﺏ
ﭼﺎﭘﺎﻗﻪ ﺳﯿﻢ ﺍﺷﭙﻠﻪ ﻣﺎﻫﯽ ﺭﻭﺩﻩ
ﻓﯿﻔﯿﺞ ﻣﺎﻫﯽ ﺧﻮﺭﺩﻧﻪ
ﻣﻮﻗﻊ ﺯﻭﺩﻩ
ﺷﻮﺭﻩ ﮐﻮﻟﯽ ﺗﻮﺭﺷﻪ ﺗﺮﻩ ﻣﺰﻩ ﯾﻪ
ﻫﺘﻮ ﮐﯽ پسته ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ
سبزﯾﻪ
ﺑﺎﻗﺎﻻ ﻗﺎﺗﻮﻗﻪ ﻣﺮﻩ
ﺩﺳﭙﯿﭻ ﻣﺎﻫﯽ
ﮐﺸﻪ ﺑﻪ ﻣﯿﺮﺯﺍﻗﺎﺳﻤﯽ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﮐِﺨﻮﺩاره ﺍ ﺟﻮﺭ جیره
ﭼﺮﭼﺮﻩ
ﻗاتیل ﺑﺎﻟﻔﻄﺮﻩ ﭘﻼ
ﺳﺮﺳﺮﻩ
ﺍﺳﺘﮑﺎﻧﺎﻥ ﮐﻤﺮ
ﺑﺎﺭﯾﮏ ﻟﺐ ﻃﻼ
ﺟﯿﺮﯾﻨﮓ ﺟﯿﺮﯾﻨﮓ،
ﺳﻼﻣﺘﯿﻪ ﺷﻮﻣﺎ
ﻣﻬﻤﺎﻧﺎﻧﻪ ﮐﯿﻒ ﮐﯽ ﻗﺸﻨﮓ
ﺳﺎﺯﺍ ﺑﻮ
ﮐﻮﮐﻮ ﻭﺍﮔﺮﺩﺳﺘﻪ
ﺷﯿﺶ ﺍﻧﺪﺍﺯﺍ ﺑﻮﻭ
ﺧﺎﮐﺒﺴﺮﺍﻥ ﻧﺎﻡ ﺑﻨﺎﯾﯿﺪ
ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ
ﺟﻪ ﭼﺎﻩ ﺟﯿﻮﯾﺸﺘﻪ
ﺩﮔﺎﺩﯾﺪ ﺑﻪ ﭼﺎﻟﻪ
ﺳﺮ ﭼﺮﺍﻏﻪ ﻫﺴﺎ ﮔﺎبه ﺧﺎﻧﻪ
ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﻻﻑ ﺩﮐﻔﺘﻪ
ﺗﺎﺳﯿﺎﻧﻪ
ﭼﯽ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ، ﺳﻔﺮﻩ ﯼ
ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻮﮔﻮ
ﺷﯿﺮﻩ ﺳﺘﻢ ﺷﺎﻻﻧﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﻮﮔﻮ
ﺻﺤﺮﺍ ﻧﻮﮔﻮ ﺩﻩ ﺟﻨﮕﻠﻪ ﻣﻮﻻﯾﻪ
ﺧﺮﺳﻪ ﺷﮑﻢ ﺑﺘﺮﮐﺴﻪ ﺻﺤﺮﺍﯾﻪ
ﭼﺎﭼﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﻓﻮﺟﻪ ﻧﻮﺷﻮﺳﺘﻪ ﺍﺳﺒﺎﺏ
ﻗﺎﺑﻠﻤﻪ ﻡ و ﺗﯿﺎﻥ ﻭ
ﮐﺎﺳﻪ ﺑﻮﺷﻘﺎﺏ
ﮐر دوخاله ﻣﻮشتفه ﭼﺎﻩ
ﺩﮐﻔﺘﻪ
ﺟﻪ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﮔﺎبه ﻋﯿﺎﻝ
ﻭﺍﮐﻔﺘﻪ
ﻧﺠﺴﺘﻪ ﺳﻔﺮﻩ ﻭﺍ ﺭﻭﻭﺍﺭ ﺷﻮردین
ﺍیستکانان ﺳﻪ ﻣﺮﺗﺒﻪ
ﮐﻮﺭ ﺯِﺋِﻦ
ﮐﻤﺮ ﺩَﻭَﺩ ﯾﺎﻭﺭ ﺍﯾﺴﺎ
ﯾﺎﺭﺍﻕ چین
ﮐﺎﺭﮔﺮﻩ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﮐﺎﺭﻩ ﺳﻨﮕﯿﻦ
ﮔﺪﺍﺧﺎنم ﺯﺍﯼ ﻓﻮﺟﻪ
ﻟّﺸﮏ ﻭ ﻟّﻮّﺭ
ﺍﯾﺘﺎﻡ ﻧﯿﺒﻪ همای ﺑﻨﯽ
ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮ
هاﯾﺘﺎ ﮐﺮﻩ ﺧﺎﺵّ ﻭِﻟﯿﺸﺘﺎﻧﺪﺭﻩ
ﺍﻭﯾﺘﺎ ﺍﯾﺘﺎ ﮔﻮﺷﻪ
ﻧﯿﻮﯾﺸﺘﺎﻧﺪﺭﻩ
ﺩﻭﺗﺎﻡ ﮐﺮﻩ ﻣﻮﺭﻏﻪ ﻻﻧﻪ
ﻭﺍﮐﻮﻧﯿﺪ
ﻫﻮﻟﯽ ﻫﻮﻟﯽ، ﺍﻭﺭﺩﮐﺎﻧﻪ
ﺟﺎﮐﻮﻧﯿﺪ
ﺗﺎﺯﻩ ﺳِﺠِﻠﺪﻩ جزﻩ
ﭘﻮﺷﺘﯽ ﺟﯿﺮﯼ
ﻧﯿﺸﺘﺎﺑﻮ ﺷﻪ ﮔﺎﻭﻩ ﭼﻮﻣﺎﻥ ﺗﯿﺮ ﭘﯿﺮﯼ
ﺯﻧﺎﯼ ﻭﺍﻭﺭﺳﻪ
ﺷﯿﺮﯼ ﯾﺎ ﺷﺎلچیه؟
ﮔﺎب ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ آیه ﻣﮕﺮ
ﺷﻮﺧﯿﻪ
ﺍﻥ ﻫﻤﻪ ﺧﺮﺝ ﻭ ﻣﺨﺎﺭﺝ
ﻓﺎﺩﻡ
ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻣﮕﺮ ﮔﺎبﺑﺒﻪﻣﯽ ﻧﺎﻡ ﻣﻮﺩﺍﻡ
ﭘﻮﻝ ﺑﺪﺍﺭﯼ ﻓﻠﮏ ﺗﯽ
ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺑﺮﻩ
ﺗﯽ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮐِﺨﻮﺩﺍ ﺟﻡ
ﺑﯿﺸﺘﺮﻩ
ﺗﻮ ﻧﺎﻧﯽ ﭘﻮﻝ ﭼﯿﮑﺎﺭﺍﻥ
ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩهه !
ﺍﯾﻤﺎﻡ ﺣﻮﺳﯿﻨﻪ ﺳﺮ ا
ﭘﻮﻝ ﻭِبه
ﺧﻮﺷﺎﻧﻪ ﺍﯾﻤﻀﺎﯾﻪ
ﻭِﻟﯿﺸﺘﯿﺪ ﻣﺮﻩ
ﺍﯾﺘﺎ ﺧﻮﺭﻡ ﻧﺎﻡ
ﺑﯿﻨﻮﯾﺸﺘﯿﺪ ﻣﺮﻩ
ﻧﺎﻧﯽ ﭼﻮﺗﻮ ﮐِﺨﻮﺩﺍ ﻻﻝ
ﺑﻤﺮﺩﻩ
ﮔﺐ ﮔﺒﻪ ﺳﺮ ﺁﻭﺭﺩﯼ ﺧﯿﺮ
ﻧﻮﺧﻮﺭﺩﻩ
ﻧﺎﮐﺴﻪ ﺟﺎﻧﻪ گوشت
ﻓﻮﻭُﺳﺘﺎﻧﺪﻭﺑﻮ
ﺧﻮ ﺳﯿﺒﯿﻠﻪ ﮔﻮﺷﻪ
ﺟﻮﻭﺳﺘﺎﻧﺪﻭﺑﻮ
ﺗﻮ ﮐﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻢ ﺑﯿﻨﻪ
ﺍﻭﻥ ﺯﻟﺰﻟﻪ
ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻣﯿﺠﺎ ﺍﯾﻤﻀﺎ
ﻓﺎﺩﻩ ﻭﻟﻮﻟﻪ
ﯾﻌﻨﯽ ﮐﯽ من ﺑﻠﻪ ﺳﻮﺍﺩ
ﺩﺍﺭﻣﻪ
ﻫﭽﯿﻦ ﻧﯿﻪ ﻭﮐﯿﻠﻪ ﻫﺮ
ﮐﺎﺭﻣﻪ
ﻣﻨﻢ ﺩﺍﻧﯽ، ﻣﯽ ﺩﺳﻪ ﻣﯽ
ﭘﻮﺷﺖ ﺑﺰﻡ
ﻣﯽ ﻧﺎﻣﻪ ﺟﯿﺮﯼ ﺍﯾﺘﺎ
ﺍﻧﮕﻮﺷﺖ ﺑﺰﻡ
ﻣﻦ ﭼﻪ ﺩﺍﻧﻢ ﮐﯽ
ﺑﻮﮐﻮﺩﯾﺪ ﮐﻮنسیون
ﮔﺎبه ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ ﭼﺎﮐﻮﺩﯾﺪ
ﺍﻭ ﺩﻭﺭﻭﻥ
ﮔﺎبه ﺯﻧﻪ ﮔﻮﺵ ﺗﺎ
ﺑﺎﻣﻮ ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ
ﺟﻐﺪ ﻣﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﺑﻨﺎ
ﺳﺮ ﺑﻪ ﻧﺎﻟﻪ
ﺧﻮ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺗﺎﺳﻪ ﯾﻬﻮ
ﺁﺏ ﺩﻭﮐﻮﺩ
ﺻﺤﺮﺍ ﺩﮐﻔﺖ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﺧﻮ
ﺳﺮ ﻓﻮﮐﻮﻓﺖ
هسا ﺑﯿﺪﯾﻦ ﭼﯽ ﺧﺒﺮﻩ
ﺍﺯﺩﺣﺎﻡ
ﺩﺭﺟﮑﻪ ﻭﺭ، ﺩﯾﻮﺍﺭﻩ ﺳﺮ،
ﭘﻮﺷﺘﻪ ﺑﺎﻡ
ﻫﺮﺍ ﺑﻮﮐﻮﺩ ﺧﻮ ﺧﺎﺷﻪ
ﺟﺎﻧﻪ ﺑﺰﻩ
ﻣﻮﺷﺘﻪ ﻣﺮﻩ ﺧﻮ ﺳﺮﻩ ﺗﺎﻧﻪ
ﺑﺰﻩ
ﭼﯿﻠﯿﮏ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﻮﮔﻮﻓﺘﻪ
ﺧﺎﮎ بتی ﺳﺮ
ﺣﻘﺎ ﮐﯽ ﮔﺎبی ﮔﺰﻧﻪ بتی
پر
ﺗﻮ ﻧﺎﻧﯽ ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ ﺑﺰﯾﻦ
ﮔﺎبا ﺑﻪ
ﻫﺮ ﺳﮓ ﻭ ﻧﺎﺳﮓ ﺗﺮﻩ
ﻗﺼﺎﺑﺎ ﺑﻪ
ﻗﺤﻄﯿﻪ ﻧﺎﻡ ﺑﻮ ﺧﺎﮐﻪ
ﻋﺎﻟﻢ ﺗﯽ ﺳﺮ
ﺗﯽ ﭘﻮﻝ ﺣﺮﺍﻡ ﺑﻮ ﺧﺎﮎ
ﻋﺎﻟﻢ ﺗﯽ ﺳﺮ
ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺧﻮ ﺩﺳﺘﺎ ﺯﯾﺮﻩ
ﺳﺎﻃﻮﺭ ﺑﻨﻪ
ﺳﺎﻃﻮﺭﻩ ﺟﯿﺮﯼ ﺧﻮ ﺩﺳﻪ
ﺑﯿﺸﮑﻨﻪ
ﮔﺎب ﺩﻩ ﻫﺴﺎ ﻣﯿﺖ
ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻧﻪ
ﭘﺮﮐﻪ ﺍﻭﻧﻪ ﭘﺎﭼﮑﺮﻩ
ﺣﯿﺮﺍﻧﻪ
ﻣﻮﺷﺘﻪ ﻣﺮﻩ ﺧﻮ ﺳﺮﻩ
ﺗﺎﻧﻪ ﺯﯾﯽ
ﻧﺎﻟﻪ ﮐﻮﺩﯼ ﺧﻮ ﺳﺮﻭ
ﺟﺎﻧﻪ ﺯﯾﯽ
ﻓﺮﺩﺍ ها ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ ﺑﺰﯾﻦ
ﮔﺎبا ﺑﻪ
ﻫﺮﺳﮓ ﻭ ﻧﺎ ﺳﮓ ﻣﺮﻩ
ﻗﺼﺎﺑﺎ ﺑﻪ
ﮔﻔﺘﯽ ﻭﺍﮔﻔﺘﯽ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﮐﺦ
ﮐﻮﺩﯼ
ﺳﺮﻣﺎ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﺩﻡ ﺍﻭﯾﻪ
ﯾﺦ ﮐﻮﺩﯼ
ﺳﺮِ ﭼﺮﺍﻍ ﺑﻮ ﻫﻤﻪ
ﺩﺳﮑُﻞ ﺑﺰﻥ
ﺗﻤﺎﺷﺎﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﻣﻮﺑﯿﺪ
ﻣﺮﺩ ﻭ ﺯﻥ